منبع اشتراک دست نوشته های شما

اینجا جایی برای شما است که دست نوشته ها و دل نوشته های خودتونو با همه به اشتراک بزارید

منبع اشتراک دست نوشته های شما

اینجا جایی برای شما است که دست نوشته ها و دل نوشته های خودتونو با همه به اشتراک بزارید

مشخصات بلاگ

نویسنده هایی که فکر میکنین خوب می نویسین و جایی برای اشتراک گذاری دست نوشته هاتون ندارید!!!
ای نویسنده هایی که می نویسین و جایی هم برای اشتراک گذاری دارین!!!
ای بابا
پاشین این دست نوشته هاتونو بفرستید همه تو دورهمی با هم دیگه بخونیم و اگه اشکالی داشت برطرف کنیم.
تکست
شعر
شعر نو
شعر کهنه
نمایشنامه
داستان کوتاه
داستان بلند
کتاب
فیلمنامه و....
همه رو بفرستید، تا به اشتراک گذاشته بشه.
یادتون نره

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب با موضوع «کتاب سقوط» ثبت شده است

سقوط

قسمت دوم:درگیری

نویسنده امیر عباس رستمی

مایکل دم در ایستاده بود و در فکرش میگفت:《چرا انقدر لفت داد پس؟》ناگهان صدایی

از داخل خانه شنید و گفت:《خب بالاخره اومدش.》دنیل در خانه را باز کرد و بیرون آمد.

مایکل که او را عصبانی دید،گفت:

《میدونم عصبانی هستی ولی به مادرت گفتم که دیگه با خیال راحت بیایی بیرون و مجبور نباشی چیزی رو ازش مخفی

کنی.》وقتی حرف مایکل تمام شد،دنیل با خشم او را ُهل داد و گفت:《نخیر تو به همه چیز گند زدی رفت پی کارش.》

مایکل بلند شد و گفت:《ولی من فکر کردم که...》دنیل حرفش را قطع کرد و گفت:《همیشه همینی فقط میگی فکر

کردم.》مایکل تا خواست حرفی بزند دنیل گفت:《از جلوی چشمم دور شو.》دنیل وارد خانه شد و در را بست. مایکل هم

از آنجا رفت. دنیل پیش خود گفت:《حالا از این به بعد باید مخفیانه کار کنم.》یکدفعه توجه دنیل به سایه ای که پشت

در بود،جلب شد.

  • سپاروک کاظمی

سقوط

قسمت اول:اعتراف

آفتاب به آسمان آمد و خود را نمایان کرد؛گویی که انگار برای این کارش تمرین کرده بود.

دنیل از خواب بلند شد و نگاهی به اطرافش کرد،مادرش را دید که بالای سرش ایستاده

است. دنیل چشمانش را باز کرد و روی تخت نشست. به مادرش سلام داد اما جوابی

نشنید. وقتی به چهره ی مادرش دقت کرد دید که او خیلی عصبانی است. دنیل در یک

لحظه به تمام کار های بدی که تا حالا انجام داده بود فکر کرد،ولی به نتیجه ای نرسید و به

مادرش،جولیا،گفت:《مامان چیزی شده؟》جولیا گفت:《تو دوباره روی دیوار ها شعار

مینویسی؟》

  • سپاروک کاظمی

به نام خالق قلم

مقدمه

 

این داستان جنبه ی سرگرمی دارد و هیچ کدام از رویداد ها و نام های موجود در داستان

حقیقی نمیباشد. داستان سقوط در مورد پسری شونزده ساله به نام دنیل است که در

کودکی اش پدرش را از دست داده؛ رژیمی که اکنون بر کشور آمریکا حکم فرما است،رژیم

هایِنت است. ولی مردم زیادی از آن ناراضی هستند؛و نکته ی جالب این است که دنیل

پدرش را در همین اعتراضات از دست داده است. اما دنیل تصمیم میگیرد که راه پدرش را

ادامه دهد اما........

امیدوارم از داستان لذت ببرید.

نویـسنده:امیـر عباس رستمی

  • سپاروک کاظمی