منبع اشتراک دست نوشته های شما

اینجا جایی برای شما است که دست نوشته ها و دل نوشته های خودتونو با همه به اشتراک بزارید

منبع اشتراک دست نوشته های شما

اینجا جایی برای شما است که دست نوشته ها و دل نوشته های خودتونو با همه به اشتراک بزارید

مشخصات بلاگ

نویسنده هایی که فکر میکنین خوب می نویسین و جایی برای اشتراک گذاری دست نوشته هاتون ندارید!!!
ای نویسنده هایی که می نویسین و جایی هم برای اشتراک گذاری دارین!!!
ای بابا
پاشین این دست نوشته هاتونو بفرستید همه تو دورهمی با هم دیگه بخونیم و اگه اشکالی داشت برطرف کنیم.
تکست
شعر
شعر نو
شعر کهنه
نمایشنامه
داستان کوتاه
داستان بلند
کتاب
فیلمنامه و....
همه رو بفرستید، تا به اشتراک گذاشته بشه.
یادتون نره

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

قسمت اول سقوط

سه شنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ۰۶:۰۳ ب.ظ

سقوط

قسمت اول:اعتراف

آفتاب به آسمان آمد و خود را نمایان کرد؛گویی که انگار برای این کارش تمرین کرده بود.

دنیل از خواب بلند شد و نگاهی به اطرافش کرد،مادرش را دید که بالای سرش ایستاده

است. دنیل چشمانش را باز کرد و روی تخت نشست. به مادرش سلام داد اما جوابی

نشنید. وقتی به چهره ی مادرش دقت کرد دید که او خیلی عصبانی است. دنیل در یک

لحظه به تمام کار های بدی که تا حالا انجام داده بود فکر کرد،ولی به نتیجه ای نرسید و به

مادرش،جولیا،گفت:《مامان چیزی شده؟》جولیا گفت:《تو دوباره روی دیوار ها شعار

مینویسی؟》دنیل که متوجه موضوع شد سریع پاسخ داد:《نه کی همچین حرفی زده؟》

جولیا از پنجره اتاق به بیرون اشاره کرد و چیزی نگفت. دنیل از تخت خواب بلند شد و به

سمت پنجره رفت. وقتی بیرون را نگاه کرد دوستش،مایکل،را دید. دنیل که دید دیگر راه

فراری ندارد،گفت:

《مامان اون بهت چی گفته؟》جولیا پاسخ داد:《هر چیزی که لازمه بدونم رو گفت.》

دنیل تصمیم گرفت که همه چیز را به مادرش بگوید:《خب راستش آره مردم دیگه از این

رژیم خسته شدند.》جولیا گفت:《تو ک ًلا شونزده سالته باید فکرت به درس و مدرست

باشه؛تو نمیتونی این رژیم رو تغییر بدی.》دنیل حرفی برای گفتن نداشت،پس سکوت کرده

بود. جولیا ادامه داد:《دنیل بهم قول بده که دیگه سراغ این کار ها نمیری.》دنیل کمی

مکث کرد و بعد جواب داد:《باشه مامان قول میدم.》جولیا بلند شد و دنیل را در آغوش

گرفت؛سپس در گوش او زمزمه کرد:《نمیخوام تو رو هم مثل پدرت از دست بدم.》جولیا

از اتاق خارج شد. دنیل لباسش را عوض کرد و به سمت بیرون رفت.

  • سپاروک کاظمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی